بوسه هایت معراج روح عصیانگر من است
در واپسین طغیان تنهایی
و اعجاز فرود آتشفشان چشم هایم
که هر منظری را
خاکستری می کند به فرجام یک نگاه !
تو
پایان تمام سرکشی های ویرانگر منی
و من
نخستین گام رسیدن به یک احساس تا ابد پایدار
که از لمس هر باره اش
آسمان به میهمانی خاک می رسد
و باران
شوق نوازش های دلبری های تو را می رقصد،
ای بی هیاهو ترین طغیانگر!
آمدنت
مرا به پیشگاه قدومت قربانی می کند
و ماندنت
حیات جاویدان عشق را در کالبد خالی از منم، جاری.
چه کرده ای ؟!
که من چنین در نبودنت
هر شب را به روز گره میزنم با لمس حضوری که نیست!
" عادل طاهرخانی یوسف "