آغاز گندمزار ما
شروع شبی بود ، بی ستاره اما روشن
در انحنای عبور لحظه ی یک بوسه ، از بهشت تا زمین !
میعاد ما
در تبعیدگاه کهکشانهای دور
اینجا
که پر از پل های عبور از هم است
مجازات بوسه ی پنهان لحظه ای ست
که خدا
محو تماشای چشم هامان بود.
پایان این مسیر
گذار از گندمزار بی گندمی است
که بذرش
خوشه ی گناه واره ی حواست ،
و این میراث جاودان انسان
سزای لذت بوییدن خوشه ای گندم
در ماورای حضور زمان است
در تهیگاه لحظه ای کوتاه !
" عادل طاهرخانی یوسف "
- ۹۴/۰۴/۲۹