دریا
دلم آشوب تر از شبهای طوفانی ست
هراست هیچ باد
من غرق در طوفان خویشم
و هیچ غریقی جز من
در این بیداد ویرانگر احساس
بی تقلا و تپش
نخواهد بود.
دریا
آرامشت
وسعت بی کران نگاهی دارد که نمی بیند
اما
چشمان او
دریایی پر از دریا بود
در بی کران نگاه خدا.
دریا
من عابر رودهای تو ام
از چشمه تا تو را
به شوق آغوشی آمده ام
که مرا
تا عمق ماسه های قعرت خواهد کشید
و تو
در حیرت این جذب ناموزون !
که این کدام آدم است که دریا پذیرای اوست؟!
" عادل طاهرخانی یوسف "
- ۹۴/۰۵/۰۹