به تماشای تو سوگند زمین جای تو نیست
عرش با واسطه اقلیم تماشای تو نیست
تو همانی که جهاندار جهان را
به سر لطف تو احساسش داد
و زمین را پر ناز و پر شیدایی چشمانت کرد
....
" عادل طاهرخانی یوسف "
به تماشای تو سوگند زمین جای تو نیست
عرش با واسطه اقلیم تماشای تو نیست
تو همانی که جهاندار جهان را
به سر لطف تو احساسش داد
و زمین را پر ناز و پر شیدایی چشمانت کرد
....
" عادل طاهرخانی یوسف "
دریا
دلم آشوب تر از شبهای طوفانی ست
هراست هیچ باد
من غرق در طوفان خویشم
و هیچ غریقی جز من
در این بیداد ویرانگر احساس
بی تقلا و تپش
نخواهد بود.
دریا
آرامشت
وسعت بی کران نگاهی دارد که نمی بیند
اما
چشمان او
دریایی پر از دریا بود
در بی کران نگاه خدا.
دریا
من عابر رودهای تو ام
از چشمه تا تو را
به شوق آغوشی آمده ام
که مرا
تا عمق ماسه های قعرت خواهد کشید
و تو
در حیرت این جذب ناموزون !
که این کدام آدم است که دریا پذیرای اوست؟!
" عادل طاهرخانی یوسف "
عاشقی در یوسف از غوغای بدنامی نبود
جای قلب او به جز سودای شیدایی نبود
یوسف کنعان اگر پاک و بری شد از هوی
جز به امداد خدا و عشق پنهانی نبود
" عادل طاهرخانی یوسف "